یک هفته است رسیده‌ام. خیلی سرد است. باید عادت کنم وگرنه همین سه چهارماه هم سخت می‌گذرد. نزدیک مرز است. گفته بودم، اما فکر نمی‌کردم به این نزدیکی باشد. این کوه‌‌های سفید روبرو را که رد کنی می‌افتی وسطِ کرکوک. آدم‌های کم حرفی هستند. گرم نمی‌گیرند. سرایدار بهداری فارسی بلد نیست. همان روز اول، سر صبح، ناغافل آمد روی سرم. اسمش کریم است. جثه ریزی دارد. زبانش هم بفهمی نفهمی می‌گیرد. خواب بودم که دیدم یکی شانه‌‌هام را تکان ‌می‌دهد. گفتم: بله؟ چیزی می‌خواستی؟ به کردی چیز‌هایی گفت که نفهمیدم. گفتم فارسی بلدی؟ بعد یک دفعه غیبش زد. #میان_حفره_های_خالی #پیمان_اسماعیلی
داستان کوتاه منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

فیلم های الان دانلود زندگی،ساختنی است!!! علمی و فناوری خرید اینترنتی فروشگاه رفاه کالا بزرگترین سایت دانلود همه چیز در مورد امینم | Eminem Video عکاس | علیرضا هنرمند گفتی که دگر در تو چنان حوصله ای نیست گفتم که مرا دوست نداری گله ای نیست رفتی و خدا پشت و پناهت به سلامت بگذار بسوزد دل من مسئله ای نیست