شیوانا استاد معرفت بود و بسیاری از مردم عادی، از راه های دور و نزدیک نزد او می آمدند تا برای مشکلاتشان راه حل ارایه دهد. روزی مردی نزد شیوانا آمد و گفت : - که از زندگی شویی اش راضی نیست و فقط به خاطر مشکلات بعدی جرات و توان جدایی از همسرش را ندارد. مرد از شیوانا پرسید که آیا این تحمل اجباری رابطه شویی او و همسرش درست است و یا این که او می تواند راه حل دیگری برای خلاصی از این درد جانکاه پیدا کند؟! در دست مرد قفسی بود که داخل آن دو پرنده کوچک نگهداری می شدند. شیوانا دست دراز کرد و در قفس را باز کرد و هر دو پرنده را از قفس بیرون آورد و به سمت آسمان پرتاب کرد. یکی از پرنده ها پر کشید و مانند تیری که از چله کمان رها می شود در فضا گم شد. قفس تحمل
داستان کوتاه شیوانا ,پرنده منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

راستین وبلاگ غلامرضا رضاییان کوچی GemPatogh | جم پاتوق ، عکس ، والپیپر ، سرگرمی ، لطیفه ، Sms فروش کارت شارژ ارزان خندوانه الان بخر تحویل بگیر Tanha ghesaha mimanand بخر و ببر